هفته 35
سلام پسر گلم. از وقتی اتاقت آماده شده دیگه دارم لحظه شماری میکنم برای دیدنت. روز شنبه اربعین بود و رفتیم فرودگاه و مامان فرزانه را آوردیم خونه. حسابی دلش برا شما تنگ شده بود. نمیدونم چرا از شب قبلش تکون نمیخوردی و باعث شد که صبح بریم و ضربان قلبت را چک کنیم. یکشنبه رفتم دکتر و برعکس شده بود و داشتی جبران دیروز را میکردی و از بس جنب و جوش داشتی آقای دکتر گفتن نوار قلب بگیریم که خدا را شکر خوب بود. شیطون بلا تو این شکم من چه کار میکنی مگه. تولد بابا مصطفی هم بود و براشون کیک و یه شلوار کتون کادو بردیم. خدا را شکر که دوست داشتن. دوستت دارم عزیزم.
نویسنده :
غزال
14:22